پایان
[ سه شنبه 16 ارديبهشت 1393 ] 15:36 ] [ رویا ]
[ ]
رویای مخملیآغاز دلانه های من در افسونگری های اردیبهشت |
دلانه ی 25خدایا تو رو به عزتت قسم منو ببخش [ سه شنبه 16 ارديبهشت 1393 ] 11:34 ] [ رویا ] [ ] خودمانی 2شرمنده دوستان
دیگه نمی تونم تند تند آپ کنم.
چون یه ماه بیشتر به امتحانم نموده. یه ماه می خونم شاید فرجی بشه. هر چند علاقه ای هم ندارم. کارای دیگه هم دارم. اصلن سرم شلوغ شده بد جور. [ سه شنبه 16 ارديبهشت 1393 ] 8:11 ] [ رویا ] [ ] آبجی کوچیکه
وسایل دم در تحویل دادیم به نگهبانی تا بیایم با مسئول خوابگاه صحبت کنیم. اتاق مشخص شد. بهش گفتم پاشو تا من وسایلو بچینم چای درست کن. نهارم بزار.
غمرک گرفته بود. انگار نه انگار داشتم باهاش حرف می زدم دیدم ناراحته بی خیال شدم. درکت می کنم منم درد این روزا رو کشیدم نهار رو خوردیم. بهش گفتم لباس بپوش بریم داخل شهر ببینیم چه خبر؟ نزدیک ساعت 6 برگشتیم خوابگاه
شامو که خوردیم. دیدم این بشر هنوز به خودش نیومده احساس دلتنگی می کنه دستشو گرفتم گفتم بیا بریم ببینم بچه های پرستاری تو کدوم اتاقن. هیچی دیگه یکی یکی در را رو زدیم پرس جو کردیم یه اتاق پیدا کردیم دو سه تاشون پرستاری بودن. تعارف کردن ما هم از خدا خاسته
خلاصه شروع کردن به معرفی خودشون یکم حرف زدیم، یکشون خیلی باحال بود آنقدر می خندون. من که پس افتاده بودم بعد به افتخار حضور من ، به هر حال چند سال ازشون بزرگ بودم بساط رقص بپا کردن انقدر خوب میرقصدین دهنم وا مونده بود. یه لحظه برگشتم دیدم آبجی کوچکه غش غش می خنده. حالش خوب شده. گفتم خدا رو شکر.
ایشالا همیشه شاد باشی بخندی. من با خنده تو شادم عزیز آبجی. آبجی کوچکه در آخر بعد سه روز باهم برگشتیم خونه [ بازدید : 418 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ][ دوشنبه 15 ارديبهشت 1393 ] 20:44 ] [ رویا ] [ ] دلانه ی 24
وقتی هر روز بزرگ و بزرگ می شدین من لذت می بردم تر و خشکتون می کردم. ناز و نوازشتون می کردم تا قد بشکین به خواهر نشونتون می دادم ببین قشنگ شدن؟ می خوام بزرگ بشن. انقدر خشگل بشن که نگو ولی وقتی سه روز پیش خبر رسید که باید برین از پیشم خیلی ناراحت شدم مجبورم ترکتون کنم آخه قرار فردا برم جایی که سوالات منکراتی ازم می پرسن مجبورم ناخن های قشنگم [ بازدید : 397 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ][ دوشنبه 15 ارديبهشت 1393 ] 14:29 ] [ رویا ] [ ] دلانه ی 23آهای اونی که با همه هستی ولی با هیچ کس نیستی مراقب خودت باش چون خدا آروم میاد سراغت [ بازدید : 403 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ][ يکشنبه 14 ارديبهشت 1393 ] 22:42 ] [ رویا ] [ ] پیام 5
[ بازدید : 382 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
[ يکشنبه 14 ارديبهشت 1393 ] 18:45 ] [ رویا ] [ ] دلانه ی 22یکی از بدبختیای من اینکه
همه فک می کنن من شیطونم روم یه جور دیگه حساب می کنن صد بار بهشون میگم من بچی ساده ایم باور کنید [ بازدید : 400 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ][ يکشنبه 14 ارديبهشت 1393 ] 18:57 ] [ رویا ] [ ] حرف حساب 5
توی یه سازمانی چند تا از دوستام با هم نشسته بودیم. کلا داشت خوش می گذشت. یه ساعتی خوش بودیم. تا اینکه خروس بی محل پیدا شد. تا منو دید عین عقدیا هر چی بلد بود بارم کرد. خودم نمی دونستم به حساب چی. صبر کردم تا حرفش تموم بشه بهم گفت مگه من مثل توام.اینجا خودم مخفی کنم. فردا تولدمه. میخام برم ببینم کیا تبریک گفتن. من همچنان سکوت کردم بعضی وقتا هم می خندیدم. آخه مگه دنیا چقدر ارزش داره که این بشر داره خود کشی میکنه. تا منو ضایع کنه میگفت من شاعرم. شعر میگم. دوستای وبیم همه میان نظر میذارن. تو چی؟؟؟ بعده یه مدت سکوت منم برگشتم گفتم واقعا شعر میگی؟! چه خوب ولی اصلا بهت نمی یاد گفت مگه من چمه؟ گفتم هیچی فقط زیادی ارکک(الکه) می زنی تو رو چه به احساس هیچی دیگه. اتاق رفت رو هوا [ بازدید : 401 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ][ يکشنبه 14 ارديبهشت 1393 ] 13:51 ] [ رویا ] [ ] دلانه ی 21مطلب سفارشیه شرافتومو به پا ریختم غریبه دیگه برا هیچ کس این کار رو نمی کنم من که گفتم بودم، مثل بقیه نیستم میبینی تا این حدشم برام زیاد بود نمی تونم فراموش کنم [ يکشنبه 14 ارديبهشت 1393 ] 7:25 ] [ رویا ] [ ] |
|
[ طراح قالب : آوازک | Powered By : Avablog.ir | rss ] |